پنجشنبه

براي نفس كشيدن حالا محتاج تو بودم

سفر غريبي داشتم توي اون چشم سياهت
سفري كه بر نگشتم گم شدم توي نگاهت
يه دل ساده ي ساده كوله بار سفرم بود
چشم تو مثل يه سايه همه جا همسفرم بود
من همون لحظه ي اول آخر راه و مي ديدم
تپش عشق و تو رگهام عاشقونه مي شنيدم
تو شدي خون تو رگهام من ديگه خودم نبودم
براي نفس كشيدن حالا محتاج تو بودم